سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

بعضیا این جورین!

بسم الله الرحمن الرحیم
هر آدمی یه روزی به دنیا میاد و یه روزم از دنیا میره.
روزی که به دنیا میاد نیاز مطلقه یعنی حتی قدرت نداره یه پشه رو هم از خودش دور کنه ، تنها چیزی که میشناسه بوی شیر مادرشه،یعنی فقط بلده بخوره ، اونم تنها چیزی رو میتونه بخوره که حاضر و آماده میذارن تو دهنش و اون فقط میمکه و قورت میده ،اونقدر ناتوانه که اگه در حین شیر خوردن سینه مادرش رو بینیش بیفته و جلوی نفس کشیدنش رو بگیره،حتی توان نداره خودش رو نجات بده و اگه هوشیاری مادرش نباشه ممکنه جونشم از دست بده.
خلاصه این بچه به کمک خدای مهربون و بواسطه پدر و مادرش بزرگ و قوی میشه و میتونه مستقل زندگی کنه.
.
.
.
بعضی از آدما وقتی بزرگ میشن تفاوتشون با روز اولشون فقط اینه که  بیشتر میخورن و زباله بیشتری تولید میکنن و...
  اما اونا روز اول محبوبیت بیشتری داشتن چون وقتی یه نق کوچیک میزدن توجه همه رو به خودشون جلب میکردن و همه دوسشون داشتن اما حالا که بزرگ شدن واسه اینکه توجه دیگرون رو به خودشون جلب کنن نه تنها ناتوانتر شدن بلکه تنهایی نمیتونن  بقیه رو متوجه خودشون کنن و به یه چیزایی نیاز دارن که مورد توجه واقع بشن.
 اونا بزرگ میشن ولی نیازشون هم بزرگ میشه:
مثلا
 - یه تیکه کاغذ که اسمش مدرک دانشگاهیه که البته باید دهن پرکن باشه و کاراییش اصلا مهم نیست.خود نمایی هم درده دیگه
- چند کیلو  آهن پاره و پلاستیک و شیشه که اسمش ماشینه،تازه اونم باید آخرین مدل و نو باشه وگرنه نمیتونه باهاش کلاس بذاره.
- چند تن خاک و آهن و گچ و سیمان ؛یه چاردیواری که باید نو باشه و بالای شهر و گرنه نمیشه باهاش پز بده.
- چند متر از پارچه های مختلف فرنگی که باهش لباسای مدل جدید بدوزه و مرتب نو به نو شون کنه وگرنه اگه یه لباس رو چندین بار بپوشه نمیتونه فخر فروشی کنه.
- یه وسیله نیم وجبی که صداهای مختلفی ازش در بیاد و همیشه همراش باشه ،البته اگه دوربین دار نباشه فایده نداره چون  نمیتونه از موارد فوق عکسای زیادی بگیره و به این و اون نشون بده.
.
.
.
- این آدما حتی وقتی هم که میخوان بمیرن وصیت میکنن که  واسه مراسمشون کلی بریز بپاش کنن تا  مردم فراموششون نکنن.

یادش به خیر

به نام خدا
یادش به خیر ،همین یه هفته پیش بود که با دوست عزیزم خانم گلدختر مشغول جمع آوری مطلب بودیم.میخواستیم واسه اردو یه ویژه نامه بزنیم ،نه اینکه تو این اردو نشریه نمیدادن نه ،اتفاقا خیلی هم زیاد بود ولی ،حال و هوای وبلاگ واینترنت رو داشت و ما جای خالی مطالبی در مورد خانم حضرت معصومه سلام الله علیها رو خالی میدیدم.
جمع آوری مطلب  حدودا ده روزی طول کشید ،دو-سه روز مونده به اردو نشستیم به انتخاب مطالب ،تایپ و کارای هنری و روز آخرم چاپ. یکی از مطالبی که برده بودم واسه ویژه نامه ،شعری بود در مورد حضرت . یه شعر ساده که تو یکی از کتابای کوچولومون خونده بودم ولی خیلی به دلم نشسته بود .بارها و بارها خونده میخونمش ولی هیچوقت حسم نسبت بهش کمرنگ نمیشه .
چیدمان مطالب و کارهای هنری ویژه نامه رو یکی از دوستان خوبمون انجام داد ،خیلی براش زحمت کشید ،خوب هم از آب در اومد ولی بنده خدا به خاطر وقت کممون کلی تو زحمت افتاده بود . نشریه  تو دقایق نود چاپ شد و تو روز اول به خانمها داده شد.مطالب خوب و مفیدی داشت از نکات آموزنده زندگی حضرت معصومه تا عریضه نویسی مسجد مقدس جمکران.اما...هر چی ورق زدم و نشریه رو اینور اونور کردم از اون شعره خبری نبود . از دوستان پیگیر قضیه شدم و معلوم شد از قلم افتاده ...!
یادش به خیر ، طهورا؛اردوی خوبی بود ،هم دوستای خوبی پیداکرده بودیم وهم مطالب زیاد و مفیدی یاد گرفته بودیم.میدونم و یقین دارم که همه این اتفاقای خوب از توجه و محبت عمه سادات برامون پیش اومده  واسه همین هم تصمیم گرفتم اون شعر رو اینجا بذارم شاید خواست خدا بوده که تو نشریه نره و تو نت ثبت بشه.تقدیم به همه عاشقان دختر آسمانی:مروارید کویر

 مدتی  رفتم  به قم ، در زیارتگاه  او    
درزیارتگاه  آن ، بنده  با  آبرو
گفتم ای معصومه جان توی قلبم جای توست
توی چشمانم پر از مهربا نی های توست
چون کبوترهای توقلب ما بی کینه است
 صحن زیبایت  پراز  چشمک آیینه ست
نیمی ازدل پیش توست دل چه حیران مانده است
چونکه نیم دیگرش،در خراسان مانده است
 ضامن  آهو  رضا ،  بسته  دل  بر گوهری
 
 
چون تو ای معصومه جان اوندارد خواهری
 بارگاهت خانهء ، زائرانی خسته است                                        
                خاطرات خوش با تو بودن
بر عنایت های تو،هر کسی دل بست
مثل مریم پاک پاک هستی و معصومه ای
مثل زهرای بتول دختری مظلومه ای
 تا بیاید اسم تو ، می کشد دل  بال و پر
 
می زنم درصحن تو بوسه بر دیوارو در
بچه بودم توی صحن می دویدم با شتاب
میدویدم توی حوض میزدم خود را به آب
 از کبوترهای تو، من محبت دیده ام
کاسه های دانه را، بینشان پاشیده ام
مانده در یادم هنوز، آن زیارت آن نیاز                                                            
بوی سوهان های داغ بوی عطر جانمازعمه سادات سلام علیک
آن زیارت، ای خدا! قسمت ما می شود؟
بار دیگرخاطرات ، زنده آیا می شود


یار در خانه و ما...

به نام خدا

     توی جامعه الزهرا به دروس اخلاقی خیلی اهمیت میدن و چندین کتاب تو این زمینه تدریس میشه؛ جوریکه طلبه ها تو هر ترم حداقل یک درس اخلاقی دارن و آخر ترم باید کتاب اون درس رو امتحان بدن. یکی از این کتابا به "مُنیه" معروفه. اسم کاملش هست: منیة المرید فی آداب المفید و المستفید. مرحوم شیخ انصاری نویسندشه و تو این کتاب باارزش، جایگاه و اهمیت علم رو اعم از یاد گرفتن و یاد دادنش مفصلا توضیح داده و از آیات و روایات زیادی هم استفاده کرده.
     از نظر دین اسلام، علم خیلی مهمه و همه باید در طول زندگیشون دائما در حال یادگرفتن یا یاد دادنش باشن. چیزی که این وسط خیلی مهمه وباعث میشه که علم و دانش به نتیجه مطلوبش برسه، رعایت اخلاق در این راهه؛ چیزی که شاید الان کمتر تو دانشگاهها و مجامع علمی بهش اهمیت داده میشه. از نظر اسلام اونقدر دانش اهمیت داره که کتاب خدا با آیاتی درین باره شروع شده. خدای بزرگ، رسول رحمتش رو با اولین آیات قرآن کریم دعوت به خوندن میکنه که قدم اول یادگیریه:" اقراء" و درادامه آیه، به اصل مهم یادگیری یعنی هدف و نیت الهی اشاره میکنه: "بسم ربک الذی خلق" یعنی علمی مفیده که هدف الهی داشته باشه ( رسیدن به رضایت خدا ). اگه کمی به تاریخ  وکارنامه عمل آدما نگاه کنیم متوجه دلیل این شرط مهم میشیم. در ادامه اولین سوره کتاب الهی، بعد از خوندن به نوشتن تاکید شده :" الذی علم بالقلم
".خلاصه که از نظر خدای بزرگ چیزی بالاتر و مهمتر از علم نیست و بهترین کار یادگرفتن و یاددانه شرطش هم اخلاصه نه اهداف مادی ( مقام و درآمد و ...).
     تو کتاب منیة المرید روایات زیادی در مورد احترام گذاشتن به معلم و متعلم اومده. این کتاب خیلی باارزشه ولی متاسفانه تو سیستم آموزشی کشورمون بهش کم توجهی شده. جالبه بدونید چند سالیه این کتاب اساسنامه آموزشی ژاپن شده!

« آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم »

     پیشنهاد میکنم یه سری به این کتاب بزنید اونقدر نکات جامعی داره که تمام نکاتش نه تنها در زمینه تعلیم و تعلم کاربردیه بلکه آدم فکر میکنه برای هر شخصی تو زندگی خصوصیش هم موثره و دونستنش واسه همه لازم. به قول اساتید اخلاق جامعه الزهرا :"وجود آدم مثل ظرفه و علم مظروفشه ،مظروفی که نیاز ظرف رو برطرف میکنه و باعث حیات ابدیشه. ظرف به تنهایی ارزش نداره بلکه ارزشش به نوع و مقدار مضروفه. اما... اگه بهترین مظروف رو تو یه ظرف کثیف بریزی نیازش رو برطرف نمیکنه هیچ!بلکه ممکنه باعث نابودیش هم بشه."
    
معلم مدرسه، استاد دانشگاه و عالم حوزه ای که به علمش عمل کنه و اخلاق خوبی داشته باشه مخصوصا با شاگرداش، محترمه و مقام بالایی داره و طبق فرموده امامای معصوممون اونقدر درجش بالاست که تو ثواب شاگرداش و شاگردای شاگرداش به پایین سهیمه.
     آیت الله مشکینی هم از این دست دانشمندا بودن و به عمل به دانسته هاشون و اخلاق خوش معروف بودن. یه عالم حقیقی رو میشه از چهره نورانی و رفتار متواضعانش شناخت و من از بچگی به این بزرگوار علاقمند بودم. تو این چهار سالی که قم اومدیم سعی کردم روزهای جمعه خودم رو به مصلی برسونم وهروقت موفق نشدم پخش مجددش رو شنبه ها عصر از شبکه دو دیدم. صحبتای گرمشون خیلی به دلم مینشست و تواضع از کلامشون موج میزد ... این چند روزه خیلی دلم گرفته. خوشا به حال ایشون که از حجاب تن رها شدند و بدا به حال ما. تو کتاب منیه از قول معصومین علیهم السلام اومده که با فوت یه عالم آنچنان فقدانی ایجاد میشه که هیچ چیز نمیتونه جاشو پر کنه. آیت الله مشکینی دین رو از دریچه دل باتسلیت صفاشون به ما معرفی کردن و کسی دیگه نمیتونه اون کار رو بکنه؛...میفرمود: ((...خدایا این افتخار مارابس که تو خدای مائی و این افتخار ما رابس که ما بنده توئیم ، خدایاتو آنچنانی که ما می پسندیم،همه ما را آنچنان کن که خود میپسندی...))یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم.
     این ضایعه بزرگ رو به سرورم و مولام مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف تسلیت میگم. مولا جان این قلب جریحه دار من ست و آن دست نوازشگر تو ، این دست نیازمند من است و آن قلب پر سخاوت تو. دستم بگیر
.


خلوت شب

به نام خدا
تو جمع بودن برای آدم یه نیازه، یعنی لازمه آدم مدتی از وقتش رو در کنار آدمای دیگه بگذرونه اما نباید درمورد این نیاز هم مثل نیازهای دیگه افراط کنه و اینجور نباشه که تمام وقتش رو با دیگران باشه . شاید یکی از بزرگترین مشکلات بشر امروزی اینه که وقتی برای تنها بودن نمیذاره و خوش رو تو شلوغی شهر و تراکم رسانه هایی مثل روزنامه و تلویزیون و اینترنت گم کرده و به قول عرفا با خویشتن خویش خلوت نمیکنه. البته هر خلوتی مفید نیست. اون تنهایی مفیده که آدم توش فکر کنه؛ به برنامه زندگیش به راهی که تاحالا طی کرده، به اشتباهاتش تا ازش درس بگیره و به موفقیتاش تا ادامه بده و به راهی که در پیش داره و به مقصدی که میخواد بهش برسه. اما چه موقعی واسه خلوت کردن بهتره؟

زدست دیده ودل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش زفولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

چشم واسه مغز مثل یه ورودی عمل میکنه و ذهن مدام در حال بررسی و پردازش داده هاشه. وقتی آدم میتونه یه فکر عمیق و مفید داشته باشه که چشم و گوشش خیلی مشغول نباشند تا مغز بتونه تمرکز داشته باشه، مگر اینکه اونچه میبینه و میشنوه در ارتباط با فکرش باشه و بهش جهت بده و کمکش کنه. خلوت شب بهترین موقع واسه فکرکردنه. وقتی هوا تاریکه دیگه چشم آدم اسیر دیده هاش نمیشه و وقتی زمین و اهلش در خواب و استراحت هستند دیگه صدایی تمرکز آدم رو بهم نمیزنه. شاید واسه همینه که انقدر شب زنده داری تاکید شده. در خلوت شب ز حــق صـدا می آید ... از عطر سحر بوی خدا می آید...با گوش دگر شنو به غوغای سکوت ... کز مرغ شب ، آواز دعا می آید شاید یکی از بزرگترین عوامل سقوط آدم توعصر ما این باشه که تمام شب رو تو خواب غفلت میگذرونه. بگذریم از اونایی که شب رو تا نیمه تو کارهایی هستند که ای کاش خواب بودند!
تو شبهای ماه رجب فرشته ای از آسمون هفتم ندا میده که" ای اهل زمین! از شب برای رسیدن به خدا استفاده کنید چرا که خدا رجب رو ماه پیوند با بنده هاش قرار داده."این ماه به ماه استغفار معروفه. اگه ادم به گذشتش حتی کمی هم فکرکنه موارد زیادی برای عذرخواهی ازخدای مهربونش پیدا میکنه و کدوم آدم عاقلی وقتی به اشتباهش پی برد اونو تکرار میکنه؟
آدمی که با خدای خودش خلوتی داشته باشه دیگه هیچوقت احساس ترس و تنهایی نمیکنه. خیلی از ماها واسه این از مرگ میترسیم که احساس میکنیم وقتی میمیریم تنها میشیم و از تاریکی قبر میترسیم.
حدودا یه ماه پیش بود که زلزله اومد. خونه ما حسابی بالا و پایین میشد و من درحالیکه محکم بچم رو به خودم چسبونده بودم یه لحظه به خودم اومدم و گذشته ام رو مثل یه فیلم از جلوی چشمام گذروندم. جدا که بعضی چیزایی که بهش اهمیت میدادم و براش وقت صرف میکردم خیلی هم مهم نبود و این اطاعت خدا بود که امیدوارم میکرد.که یکی هست و هیچ نیست جز او/ وحده لا اله الا هو
 خدایا ازاین تشری که بهم زدی ممنون. مثل همه کارات به موقع بود و مسیرم رو کلی عوض کرد استغفر الله ربی و اتوب الیه.
ای خریدار آبروها! صفحه تاریک گناهانم رو از بهترین بندهات  بپوشون و دعای خیرش رو شامل حالم کن، از اشتباهاتم  بگذر و منو به عقوبتشون گرفتار نکن. آمین یا رب العالمین
.

جشنواره بانوان

به نام خدا
سلام
به مناسبت هفته زن ،جشنواره فرهنگی هنری بانوان در محل دائمی نمایشگاههای استان قم برگزار شده.
خانومای ساکن قم که در زمینه های فرهنگی و هنری فعال بودند و اثری برای ارائه یا حرفی برای گفتن دارند، تو این نمایشگاه شرکت کردند.
غرفه های زیادی با موضوعات مختلف از مراکز، موسسات حتی
NGO
ها .
کارهای هنری واقعا دیدنیه (صنایع دستی مثل معرق، نقاشی، خطاطی، عکاسی، سفال، تراش رو شیشه و ...)
غرفه های زیادی هم به فعالان فرهنگی اختصاص داده شده بود. مثل سازمان ملی جوانان، جامعه الزهرا، مرکز تخصصی مهدویت
NGO
هایی که کار فرهنگی میکردند و خانومای شاعر و نویسنده ای که مستقلا فعالیت میکردند و آثار زیادی ازشون منتشر شده بود.
هر کدوم از این مراکز غرفه ای دارند و تمام سعیشون بر این بوده که از فضای محدود غرفه برای معرفی کارهاشون بهترین استفاده رو بکنند.
اما...غرفه 34
این غرفه متعلق به دفتر توسعه وبلاگهای مذهبی _بخش خواهران ست.
روزی که دوست عزیزم خانوم گلدختر بهم این برنامه (حضور خانومای دفتر توسعه تو این جشنواره) رو خبر داد حسابی تو فکر افتادم که چه طوری میتونیم فعالیتهامون رو به مردم نشون بدیم اونم به بازدید کننده هایی که بیشترشون نمیدونن وبلاگ خوردنیه یا پوشیدنی؟!
جدا هم که کار سختی بود .خانومایی که توعرصه هنری فعال بودند خیلی راحت آثارشون رو تو معرض دید گذاشته بودند و با یه نگاه همه چیز دست مخاطب میومد اما کار ما خیلی سخت بود. بالاخره با همفکری هم و پشتکار زیاد خانوم گلدختر یه کارایی کردیم. وسایل ما: یه دستگاه کامپیوتر و یکی دوتا نوت بوک، دو سه تا پارچه نوشته و چند تا هم کاغذ و مقوا. از وبلاگهای مذهبی خانومای فعالی که با دفتر توسعه همکاری میکردند پرینت رنگی گرفتیم و به درو دیوار چسبوندیم. کامپیوترا رو هم رو میز گذاشتیم ودر کنارشون هم بروشورا و کارتهای معرفی دفتر رو چیدیم.
روز سه شنبه 12/4/86 با بریدن یه ربان سبز که جلوی در ورودی نمایشگاه بسته بودند کارمون شروع شد.
بیشتر بازدید کننده ها واسه دیدن نقاشی و این جور چیزا اومده بودند و انتظار ما رو نداشتند.
ما سعی میکردیم شکارچی باشیم و تو چهره هرکی که تمایلی میدیدیم براش از سیر تا پیاز وبلاگ نویسی و فعالیتهای خانومهای دفتر توسعه توضیح میدادیم. گاهگاهی هم که مشتریمون کم میشد تورمون رو واسه غرفه دارای دیگه پهن میکردیم و براشون توضیح میدادیم که علاوه بر وبلاگ شخصی چه جوری میتونن آثار فرهنگی هنریشون رو تو وبلاگ معرفی کنند تا همه دنیا بتونند اونارو ببینند.غرفه 34 یا مهد کودک !
حاشیه غرفه 34
این چند روزه بهونه خوبی بود که ماهم رابطه صمیمانه تری پیدا کنیم. البته جای خیلی ها خالی بود که مارو تنها گذاشتند اما پای ثابت غرفه خانوم مهدی جو و خانوم گلدختر بودند .یکی از خانومهای حزب الهی هم یه روز اومدند.یه دوست تازه هم پیدا کردم،یه دختر خوب:صاحب وبلاگ حنا دختری با مقنعه. من و پسرم هم معمولا شبها بودیم. خانوم ملا تبار هم با دوقلو هاش چند روز بودند و دیشب هم خانوم آقای سوزنبان اومدند.با وجود این سه تا وروجک گاهی اونجا شبیه مهد کودک شده بود تا غرفه!
یه حاصل خوب:

وقتی آدم اینهمه خانوم موفق تو عرصه های مختلف رو میبینه احساس غرور میکنه و اینجور کارا به نظرم باعث همدلی بیشتر میشه و البته این خانومها واسه دخترای جوون الگوی خوبی هستند.
تو هر غرفه ای حتی کارهای هنری هم حداقل یه اثر میبینی که مستقیما
ابراز ارادت
شده به ائمه اطهار علیهم السلام بخصوص خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها .
رهبر عزیزم امیدواریم با این کارمون تونسته باشیم گامی هر چند کوچیک به اتحاد ملی و انسجام اسلامی برداریم.

خلاصه خواهر خوبم!

تو این روزباقیمونده خوشحال میشیم شما رو اونجا زیارت کنیم، امیدواریم بانظرات و راهنماییهاتون تو نمایشگاههای بعدی پررنگتر حاضر بشیم.
ساعت کار نمایشگاه : 9 صبح تا 12 ظهر و 5 عصر تا 9 شب - ورود برای عموم آزاده
راستی چهار شنبه 5-7 اختتامیه ست
. خدانگهدار
  نجوا:مولاجان،هر روز چشم انتظار حضور توام،گرچه میدونم که نیامده ؛حاضری و آگاهی.دستمون رو بگیر و قبولمون کن.آمین