سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

ممنون از همه

به نام خدا
چند دقیقه پیش آقای جعفری همسر مرضیه تماس گرفتن و خواستند من از طرف ایشون از همه ی عزیزانی که در مراسم خاکسپاری و ختم شرکت کردند و همینطور از دوستانی که در ختم قرآن شرکت کردند تشکر کنم.
ممنون از همه ی شما بزرگواران
....
شماره ی خونه ی مرضیه که افتاد رو گوشیم خاطره ی تلخ اون روز؛ روزی که از منزلشون تماس گرفتن و خبر اون حادثه رو دادند برام زنده شد.
خدایا! الان دوست عزیزم کجاست؟ چی کار میکنه؟ تو چه حالیه؟ این چند روز براش چه جوری گذشته؟
میگن انسان از نسیان یعنی فراموشی میاد... هرچی هم رفیق، هر چی هم صمیمی، هر چی هم مهربون...بازم فراموش میکنیم. حتی به ساعتی یا دقایقی به کل نبودنش از یادمون میره. ولی مطمئنا مرضیه تو این مدت مدام درگیر افکار و اعمالش بوده.
خدایا از در مهر و لطفت باهاش رفتار کن. اگرچه تو از ما به مرضیه مهربونتری. آخه خودت آفریدیش و رشدش دادی.
خدایا! دوستم تو این دنیای سیاه و سفید نت که شاید بشه گفت سیاهیش بیشتره هر چی نوشته سفید بوده.
خدایا ازش بپذیر:
وبلاگش رو(فریاد بی صدا)
مطالبش تو این وبلاگ رو(گلنارخانم)
یادداشت هاش توی چارقد رو
........
چند روز پیش این عکس رو پیدا کردم. مربوط به دو سال پیشه که مرضیه با خانواده ش اومده بودن قم برای زیارت. حرم قرار گذاشتیم و دیدمش. محمد جواد و راضیه کلی با هم بازی کردن. این عکس رو با دوربین موبایلم از مائده گرفتم تا جای شماره ی مادرش تو گوشیم بذارم.
........
روز جمعه ختمش بود. تو همون مسجدی که روز خاکسپاری توش براش زیارت عاشورا خوندن و نمازش رو...
بنرهای تسلیت این طرف و اون طرف زیاد بود. دم در خونشون و تو مسجد: از طرف پارسی بلاگ و دوستان وبلاگی...از طرف دفتر توسعه وبلاگ دینی...از طرف طلبه بلاگ...از طرف چارقد
چه جمعیتی بود تو مسجد، مدام پر و خالی میشد.
حاج آقای مجلس میگفت:
بعضیا کمیت زندگی شون کمه ولی کیفیتش زیاده. منظورش به عمر کوتاه ولی مفید مرضیه بود.
اون روز نماینده ی دفتر آیت الله مکارم هم تو مجلس بود.
اون روز تازه فهمیدم مرضیه تو تهیه ی جهاز برای دختران بی بضاعت هم فعال بوده.
اون روز فهمیدم مرضیه و چند تا از هم محله ای هاش یه مجلسی داشتند که توش برای سلامتی ظهور آقا ختم صلوات برمیداشتن.
اون روز به یقین رسیدم که مرضیه برای همه خوش اخلاق بوده نه فقط برای من و نزدیکانش. اون روز همه از خوش رویی و خوش اخلاقیش میگفتن. تا حدی که به گوش حاج آقای سخنران هم رسیده بود.
ایشون میگفت: بد اخلاقی فشار قبر میاره و برعکس خوش اخلاقی باعث راحتی تو اون خونه ی آخرتی میشه.
خدایا به دادمون برس!

مرضیه رو بیشتر بشناسین


من خسته ام خدا از این کویر!

به نام خدا
این روزها که میگذرد من خسته تر از همیشه هستم.
خسته از فشار کارهای انجام شده و خسته از حسرت هدف های نرسیده.
خسته از فضاهای شلوغ، بی نظم و پرهیاهو.
خسته از آدم های نزدیک و دورم؛
آدم هایی که دیگران را نردبانی برای خودشان تصور میکنند.
خسته از آدم هایی که افتان و خیزان، کورمال کورمال میروند و دست درازی میکنند و به اولین جای دست که میرسند، روی سرش میروند و با کوبیدن آن میخواهند خود را بالا بکشند.
خسته از کسانی که با عینک انتظار و توقع به همه چیز، همه کس و همه ی اتفاق ها نگاه میکنند و ملاکشان برای خوبی و بدی؛ منفعتی ست که از آن چیز، آنکس یا آن اتفاق به ایشان میرسد.
خسته شدم از آدم نماهایی که آدم ها را مثل اناری پیدا میکنند و آنقدر ازشان کار میکشند که پس از پایان مثل تفاله ای زباله وار به گوشه ای پرتاب...
خسته ام من. خسته از کسانی که صدای«عشق-عشق»آنها گوش فلک را کر میکند اما در عشق شان چیزی جز خودخواهی و خودبینی نمیبینی!
... منم و آه و دست نیاز...
 یارا! در این کویر آدمیت بشنو صدای العطشم را!
خدایا!
نمیدانم چند بار دیگر باید بخوابم و بیدار شوم؟ صبح را به شب برسانم؟ تا بیاید آن بیدار دل بیداری بخش! آن انسان به تمام معنا!
عزیزا! ما تشنه ایم...تشنه ی آمدنت...بیا ...خسته ایم...خسته از دوریت...ای انسان کامل!...بیا...بیا...بیا.


فاطمه وکار و همت

یا زهرا
هر وقت خیلی خسته میشم به خانوم فاطمه ی زهرا فکر می کنم که:

با یک دست گند م آرد میکرده و با دست دیگه گهواره تکون میداده.
سالهای سال بی مادری کشیده ولی برای پیامبر «ام ابیها» بوده.
تو کوچیکیش مدیر خونه میشه ولی مدتها دوری همسرش رو که به خاطر یاری پیامبر رفته بوده تحمل میکنه و تمام کارهای خونه و بچه ها رو یکه و تنها به دوش میکشه.
یه بار انقدر مشقت کار بهش فشار میاره که از پدرش تقاضای خدمتکار میکنه ولی... چه میشد کرد که اوضاع مالی همه ی مومنین خوب نبوده و عرصه به همه شون تنگ بوده و ... البته فاطمه اینها رو میدونسته ولی چه کسی برای درد دل بهتر از پدر؟! اون که نه خواهری داشته و نه مادری!
34 بار الله اکبر 33 بار سبحان الله 33 بار الحمد لله...ذکری بوده که منتظر شنیدنش از پیامبر خدا بوده تا التیامی باشه برای زخم هااش.
انقدر خوددار و نجیب که هیچ وقت به علی گله نمیکرده. این رو وقتی علی با تمام وجودش حس کرد که از زیر لباس غسلش می داد و دستش به زخم روی شونه رسید! زخمی که به خاطر ریسمان مشک آب ایجاد شده بود. سنگسنی مشک پر و دفعات زیاد، راه دور و بدن رنجور!
شبهای عبادت و پاهای ورم کرده از نماز شب طولانی!
خطبه های کوبنده در مدینه و حق طلبی!

همت مضاعف و کار مضاعف فقط و فقط با ذکر یا فاطمه ی زهرا ... ذکر با زبان، یادآوری در قلب و عمل با اعضاء... یا زهرا

تصویر را در اندازه ی اصلی ببینید


جواب های آبدار به اصلاح الگوی مصرف!

راضیه و محمدجواد در حال آب بازی

مامان!
جانم؟
اصلاح الگوی مصرف یعنی چی؟
چه طوری بهت بگم؟...یعنی: مثلا این آب رو میبینی؟
اوهوم
اصلاح الگوی مصرف یعنی از آب درست استفاده کردن و هدرش ندادن. آخه به قول معروف آب رفته به جوی بر نمیگرده.
یعنی چی کار نکردن؟
 یعنی آب به آسیاب دشمن نریختن.
مامان!
جانم؟
آب به آسیاب دشمن ریختن یعنی چی؟
یعنی آب زیرکاه بودن. یعنی از آب گل آلود ماهی گرفتن.
مامان!
جانم؟
اگه کسی از آب گل آلود ماهی بگیره چی میشه؟
اون وقت همه می فهمن که یارو آب ندیده بوده و گرنه شناگر قابلیه! غافل از اینکه داره آب تو هاون می کوبه!
مامان!
جانم؟
کیا از آب گل آلود ماهی میگیرن؟
اونایی که آبی ازشون گرم نمیشه. اونایی که فکر میکنن هرکاری دلشون میخواد می تونن بکنن و آب از آب تکون نمیخوره! کسایی که اگه دنیا رو آب ببره اونا رو خواب میبره!
مامان!
جانم؟
اگه کسی از اینجوری باشه چی میشه؟
اون وقت میره اون ور آب و چون فکر میکنه آب از سرش گذشته، با آب بستن و آب و تاب دادن، شروع میکنه به گل آلود کردن آب مردم. در حالی که مردم بیشتر با این کارا آب بندی میشن و نمیذارن یه آب خوش از گلوش پایین بره!
مامان!
جانم؟
بعدش چی میشه؟
بعدش چون اون ور، آب داره سربالا میره، اینور هم قورباغه ابوعطا میخونه.
مامان!
جانم؟
اگه کسی آب مردم رو گل کنه چی میشه؟
مردم قطره قطره با هم جمع میشن و طرف تو آب این دریا غرق میشه.
مامان!
جانم؟
میای آب بازی؟
 مگه نشنیدی میگن آب ریخته رو نمیشه دیگه جمعش کرد؟! ای بابا! نکنه تا حالا ما داشتیم با آب کش از حوض آب میاوردیم!

عکس را در اندازه ی اصلی ببینید


عکاس می شویم

پلاک
مدتیه دوربین دستمه و عکس میگیرم. البته خیلی خیلی با عکاس بودن فاصله دارم ولی خیلی برام جذابه. یکی از موضوعاتی که بهش فکر میکنم عکس مذهبی و خصوصا مهدویه. احساس میکنم با زبان هنر میشه با تمام مردم دنیا حرف زد و خیلی راحت تر جذبشون کرد. البته میدونم که باید خیلی مطالعه کنم و عکس بگیرم. بخونم و بشنوم تا...خدایا کمکمون کن.
فتوبلاگم
من در چیلیک